مثل پسری كه عشقشو تو خيابون با 1 نفر ديگه ديد
اس داد گفت كجايي جواب اومد تو قلبت ...
مثل زني كه بعد 9 ماه انتظار ميشنوه بچه اش مرده به دنيا اومده ...
مثل عروسي كه دامادش تو راه آرايشگاه تصادف كرد و رفت ...
مثل مادري كه تك پسرش هيچوقت ازسربازي برنگشت ...
مثل پدري كه پول نداره واسه تك دخترش عروسك بخره ...
مثل كسي كه تو رابطه همه چي از دست داد
و طرفش فقط دست داد ...
مثل پيرزني كه از بچه اش خانه سالمندانو هديه گرفت ...
غمگينم مثل الان خودم ...
غرورت نمی زاره برگردی؟؟؟ میدونم...جوابمو نمیدی؟؟؟
سکوت کردی؟؟؟محلم نمیزاری؟؟؟ دستاتو بهم نمیدی؟؟؟
میرسه اون روزی که میخوای برگردی تلفن رو بر میداری...
زنگ میزنی... بوق بوق بر نمیدارم...
عصبی میشی میگی حتما کلاس گذاشتم...
روز دوم زنگ میزنی...بوق بوق بر نمیدارم...
با خودت میگی دیگه غلط بکنم بهش زنگ بزنم
روز سوم از جلو کوچمون رد میشی میبینی حجله کسی رو زدن سر کوچه...
دلت میسوزه...میای نزدیک چقدر قیافش آشناست...عه...منم؟؟؟
برگشتی؟؟؟ببخش نمیتونم جلو پات وایسم
همه چیزم خاک شده چقدر مشکی بهت میاد...یادته؟؟؟
التماس میکردم نرو...
حالا گریه نکن نمیتونم طاقت ندارم
عشقم غرورت نزاشت زودتر برگردی...؟؟؟
(منتظر اون روزم...)
نظرات شما عزیزان:
دسته بندی : <-CategoryName->
